نتایج جستجوی عبارت «احمد کاغذ دست» در نوشته‌های دانشنامه دفاع مقدس:
شهدا سال 59 -زندگینامه شهید علی میرزازاده
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۵۹ » شهيد علي ميرزازاده »
در یکی از روزهای گرم تابستان ـ 18/5/1326ـ در شهرستان نی‌ریز کودکی در خانواده‌ای مؤمن پا به عرصه وجود گذاشت. اورا همنام مولایش علی(ع) نامیدند. دوران کودکی را با محبت‌های بی‌دریغ پدر و مادری مهربان طی کرد و برای کسب علم وارد مدرسه شد. دوران ابتدائی را در دبستان فرهنگ اسلامی (پهلوی) و دوره دبیرستان را تا سال دوم، در دبیرستان احمد نی‌ریزی گذراند، سپس ترک تحصیل کرد. در سن 20 سالگی به استخدام ارتش درآمد و به...
شهدا سال 64 -زندگینامه شهید علیرضا(حمید) رئوفی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ »
سپیده سر زد و از این شب قفس رفتند                        چنان پرنده شدند و ز دسترس رفتند دفتر زندگی هر شهیدی را که می‌گشایی، در برگ برگ آن قصه عاشقی را باجان و دل می‌خوانی. قصه مجنون‌صفتانی که در پی لیلی، سر از پا نشناختند و بی‌محابا بر آتش‌وآب زدند تا وصال محبوب را به دست آورند. ۱۳۳۸/۸/۲ در شهرستان نی‌ریز،‌ میان خانواده‌ای روحانی و پیرو اهل‌بیت عصمت و طهارت...
شهدا سال ۶۲ -زندگینامه شهید عباس بذرافشان
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۲ » شهيد عباس بذرافشان »
سال ۱۳۳۳ در روستای اسلام‌آباد کازرون، چشمان پر از طهارت و پاکی «عباس» به جهان گشوده شد. با اولین گریه‌های خود شادی و طراوت را به خانه هدیه کرد. هنوز طعم شیرین زندگی با مادر و نوازش دست‌های مهربان او را به‌خوبی احساس نکرده بود که در ششمین بهار زندگی،‌ سایه پر لطف مادر از سر او برداشته شد و رفتن مادر، عباس را از نعمت محبت و نوازش‌های او محروم ساخت. در فراق دوری از مادر،‌ تحصیلات...
شهدا سال 62 -زندگینامه زندگینامه شهید پرویز کشاورز
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۲ » شهيد پرويز کشاورز »
از عاشقی می‌گوئیم که در اولین روز از دی ماه 1343، در روستای حسین‌آباد قدیم از بخش مرکزی شهرستان نی‌ریز در خانواده‌ای متدین و مذهبی، با گریه کودکانه‌اش، لبخند و شادمانی را به لبهای مادر نشاند. با آمدنش سرمای برفهای سرد زمستانی را از یاد بردند و با حرارت وجود پرویز اُنس گرفتند. دوران کودکی را در روستای حسین‌آباد و در دامان مادر و پدری دلسوز و مهربان سپری کرد. شش ساله که شد راهی دبستان روستا شد...
شهدا سال 59 -زندگینامه شهید سید محمد محسن موسوی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۵۹ » شهيد سيد محمد محسن موسوي »
آتش عشقی که بر سینه‌ داشت، چنان بال و پرش را سوزانده بود که جز به وصال معشوق نمی‌اندیشید و هیچ باده‌ای، جز باده وصل، از حرارتش را نمی‌کاست. چهره تابناک و پر فروغ سید محمد‌محسن موسوی، 1/6/1341 در شهرخون و قیام (قم)، فضای خانه‌ای را که اهل و تقوی بودند و مجذوب محبت اهل بیت عصمت و طهارت(ع)، نور باران کرد. پدرش اهل علم، فضیلت و عدالت‌پیشه بود. معنویت، عشق به قرآن و شور حسینی(ع) را از اجداد...
شهدا سال 61 -زندگینامه شهید منصور جلوداری
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد منصور جلوداري »
اگر نیک بنگری مردمان را در زندگی جز به تجارت نبینی! گروهی عمر گرانمایه را به ثمن بخس می‌دهند و گروهی جز به رضای دوست، لحظات خود را معامله نمی‌کنند. در این میان شهیدان را که بهشت را به بهای جان خریدند، سود برندگان واقعی این عرصه خواهی یافت. منصور یکی از همان تجاری است که روز اول آذرماه سال 1333، در خانواده‌ای متدین و مذهبی قدم در عرصه حیات گذاشت. عشق به قرآن و تعلیمات اسلامی، اورا...
شهدا سال 64 -زندگینامه شهید علی اصغر سرافراز
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد علي اصغر سرافراز »
در سومین روز از شعبان‌المبارک ـ اسفند ماه سال 1336ـ همزمان با سالروز ولادت با سعادت حضرت حسین بن علی(ع)، همراه با اولین اشعه‌های صبحگاهی آفتاب در آسمان، خورشید وجود کودکی، در خانواده‌ای متدین و ارادتمند به اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) و پایبند به معارف و احکام نورانی اسلام، درخشید. پدر، میهمان نورسیده را به روی دست گرفت و نگاهی به چهره زیبا و حسینی او انداخت. با دیدن گلوی سفید فرزند، ‌ناگهان مرغ دلش به سوی کربلای...
تقلب در قرعه کشی
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در عملیات کربلای 4 دو نفر از برادران پیک گردان کمیل بودند. قرار شد یکی از این دو به همراه شهید مرتضی جاویدی به آن سوی اروند (ضلع غربی) بروند و مسیر را شناسایی کنند. تا زمانیکه گردان از روی اروند حرکت کرد و به آن سو رسید بچه‌ها را راهنمایی کنند. موقع انتخاب یکی از این دو نفر، بحث بیش آمد و هر دو اصرار داشتند که باید من بروم. چون به نتیجه نرسیدیم قرار شد قرعه...
شهدا سال 65 -دست نوشته ای از شهید علیرضا بخش پور
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ » شهيد عليرضا بخش پور »
آری! سکوت مرگبار همه جا را فرا گرفته و من تنها در سنگر نشسته‌ام و زمین و آسمان غم‌آلود را نگاه می‌کنم. ابرهای سپید و سیاه جلوی نور خورشید را گرفته و همه جا را تاریک کرده و من تنها در سنگر نشسته‌ام و در فکر مادر، پدر، برادر، خواهران و دوستانم هستم که الان آنها در کجا و من در کجا. آری! بغض در گلویم حلقه زده و نمی‌دانم از غم زندگی چه بنویسم و دستم، یاریم نمی‌کند...
شهدا سال 65 -وصیتنامه شهید غلامرضا طالبی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ » شهيد غلامرضا طالبي »
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام به امام امت و با سلام و درود فراوان به روان پاک شهدا، مجروحین و معلولین جنگ تحمیلی. چند کلمه‌ای به عنوان وصیت در این کاغذ یادداشت می‌کنم و امیدوارم که به آن عمل کنند. پدر و مادر عزیز و گرامیم، نمی‌دانم چطور و چه جوری سخنم را آغاز کنم و زحمات شما را که در این مدت برای من کشیده‌اید توصیف و ذکر کنم. پدر و مادر، امیدوارم که در مرگ من...